چرا خارج شدن از “دایره راحتی” دشوار است؟
قدم برداشتن به خارج از دایره راحتی معمولا چالش برانگیز است. برای کاهش وزن و رژیم گرفتن باید تا حدودی از غذاهایی که دوست داریم صرف نظر کنیم، برای خروج از رابطه ای که مخرب است باید تحمل و توانایی تنها ماندن و دل کندن را داشته باشیم ، اگر می خواهید کسب و کار جدیدی راه اندازی کنید، باید قدرت تحمل شکست و مشکلات نادیده گرفته شدن را داشته باشید. ما معمولا از بسیاری از کارهایی که به نفعمان است خودداری می کنیم به این دلیل که رنج زیادی را باید متحمل شویم و از “دایره راحتی” خود خارج شویم.
اما برای خیلی از ما این یک واقعیت است: همانطور که رشد می کنیم و در شغلمان و در زندگی پیشرفت می کنیم، گاهی اوقات با شرایطی خارج از دایره راحتی مان مواجه شده ایم که نیاز بوده سبک رفتارهایمان را مطابق با آن ها تغییر دهیم و این کار را انجام داده ایم.
همانطور که مدیر عامل IBM، جینی رومتی گفته:
رشد و راحتی را نمی توان همزمان کسب کرد!
جینی رومتی، مدیر عامل IBM
آبراهام مازلو روانشناس معروف و نظریه پرداز درمورد سلسله مراتب نیاز های انسان، نیز در همین زمینه گفته است که:
انسان در هر موقعیتی فقط دو گزینه پیش رو دارد، یا قدم به جلو بگذارد و «رشد» را تجربه کند یا قدم به عقب بردارد و «امنیت» را تجربه کند
آبراهام مازلو
به این ۵ چالش بزرگ در مسیر خروج از دایره راحتی توجه کنید!
اولین چالش تایید دیگران است.
معمولا وقتی خارج از منطقه ی امن رفتار می کنید حس”غیر طبیعی بودن” به ما دست می دهد.
دومین چالش شایستگی و صلاحیت است.
گاهی اوقات ممکن است احساس کنید لیاقت ندارید و علاوه بر این عرضه کافی را ندارید!
سومین چالش آزاردهنده بودن و سخت بودن انجام آن کار است.
موقعی که می خواهید برای اولین بار خارج از منطقه ای امن عملی را انجام دهید معمولا احساس آزاردهنده بودن به شما دست می دهد.
چهارمین چالش ترس از مورد پسند بودن است.
ما نگران این هستیم که مردم این ورژن (نسخه) جدید از ما را دوست نداشته باشند چون خارج از دایره ی راحتی مان قدم برداشته ایم!
پنجمین چالش بحث اخلاقی است.
بعضی وقت ها مردم نگرانی هایی برحق در مورد رفتار هایی ک انجام میدهند دارند برای مثال موقعی که اخبار بدی یا مسئله حساسی را به شخصی می گویند یا تصمیم به اخراج یک کارمند می گیرند!
البته تعداد کمی از ما همه ی این پنج چالش را بصورت همزمان در مواقعی خارج از دایره ی راحتی مان رفتار می کنیم؛ تجربه می کنیم. اما حتی یکی از این مورد ها هم می تواند کار را سخت کند.
یک داستان
پادشاهی ۲ شاهین گرفت و آنها را به مربی پرندگان سپرد تا آموزش شکار ببینند. اما یکی از آنها از روی شاخه ای که نشسته بود پرواز نمیکرد. پادشاه اعلام کرد هرکس شاهین را درمان کند پاداش خوبی میگیرد. کشاورزی موفق شد! پادشاه از او پرسید: چگونه درمانش کردی؟ کشاورز گفت: شاخه ای که به آن وابسته شده بود را بریدم! گاهی اوقات باید شاخه عادتها و باورهای غلط را ببُریم تا بتوانیم رها زندگی کنیم…